گویی نقطه مشترک هاشمی و منتقدان پیشینش همین است. با هاشمی رفسنجانی از انتخابات، ردصلاحیتش، نگرانیها و دغدغههاي کنونی اش صحبت کردیم. بسیاری، یکی از برندگان اصلی انتخابات ریاست جمهوری را هاشمی رفسنجانی ميدانند و معتقدند بازی منحصر به فرد او باعث این لبخند و خرسند اش است. چه آنکه در نامه اش به حسن روحانی آن را به صراحت بیان کرد و نوشت: هاتف آن روز به من مژده این دولت داد/که در آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند
آقای هاشمی به نظر ميآید این روزها حالتان در مقایسه با چهارسال گذشته و حتی نسبت به هشت سال پیش بهتر است، بیشتر سخنرانی ميکنید و بیشتر لبخند ميزنید... معمولا انسان اینگونه است که به هر شکل و حالتی که فضای اطراف خود را ميبیند، دیگران را همانگونه تصور ميکند. چون انسان حالات خودش را یک مقدار در دیگران هم ميبیند. البته قبول دارم که فضا بهتر است. در گذشته حقیقتا نگران بودم. بیش از انتخابات 8 که فضا را ميدیدم، مخصوصا از یک سال قبل که صدا و سیما به بهانه حمایت از آن جریان، همه دستاوردهای انقلاب تا آن زمان را به باد انتقاد ميگرفت ؛ نگران شده بودم. علم غیب که نداریم، ولی با آینده نگری سیاسی و شناختی که نسبت به عقبه فکری آن جریان داشتم ؛ حدس ميزدم که اوضاع کشور چگونه خواهد شد! هر چه هم جلو رفتیم، احساس ميکردم نگرانی ام بجاست. اواخر با شرایطی که در ابعاد داخلی و خارجی برای کشور شده بود ؛ نگرانیها به اوج رسیده بود. الان راه جدیدی شروع شده و انشا الله امید ؛ جامعه ما را زنده نگاه ميدارد.
پس ميپذیرید که حال این روزهایتان بهتر است؟ شما اینگونه ميبینیند البته یک مقدار بهتر است.هنوز هم باید خیلی چیزها درست شود تا از این بهتر شود.
انگیزه شما از ورود در انتخابات چه بود؟شما تجربه هشت سال کار اجرایی را داشتید.چرا دوباره تصمیم گرفتید نامزد رقابت دشوار ریاست جمهوری شوید؟ اولا باید بگویم از وقتی که در سال 76 از کار اجرایی جدا شدم،تصمیم من این بود که دیگر به آن سمت برنگردم.نه تنها خود من ؛ بلکه تصمیم مرحوم آقای دکتر حبیبی هم که معاون من بود؛همین بود.چون همان موقع از خیلی جاها از ایشان درخواست ميشد که بیایند و نامزد شود.من که نميتوانستم؛ ولی ایشان ميتوانست نامزد شود. ایشان در آخرین مذاکره اش که آمده بودند و از ایشان ميخواستند، گفته بودند: «اگر منظورتان این است که من بیایم و تنور انتخابات را گرم کنم من این کاره نیستم و اگر هم فکر ميکنید رییسجمهور ميشوم، من نميخواهم رییسجمهور شوم،پس چرا بیایم؟»
ایشان موقعیت خوبی داشت و احتمال رای آوردنش هم بود. ولی هر دو ما واقعا فکر ميکردیم وظیفه خود را انجام داده ایم و الان نوبت دیگران است که بیایند و بهتر از ما کار کنند. هم سال 84 و هم مورد اخیر اینگونه فکر ميکردم. در هر دو انتخابات که نامزد شدم؛ در درجه اول به خاطر اصرار مردم بود که در طول شش ماه تقاضایشان را تکرار ميکردند و هر روز دو، سه گروه به همین ساختمان ميآمدند. هم اخیرا و هم ان موقع اینگونه بود. این حالت،انسان را با یک سئوال واقعی مواجه ميکند که اگر تو احتمال ميدهی که ميتوانی تاثیر بگذاری؛ چرا وارد نميشوی؟
این همه مردم ميگویند و تشخیص همه که غلط نیست.ما نباید خودمان را عقل کل بدانیم.بالاخره مردم اینگونه فهمیدهاند و ما هم باید عمل کنیم.این مساله بود تا اینکه در آخرین لحظهها ثبت نام کردم. تا آن موقع نميپذیرفتم و قانع نميشدم، ولی احساس کردم که فضای انتخابات خیلی سرد است و حضور من حداقل این خاصیت را دارد که انتخابات را پر رونق ميکند.فکر ميکردم در این شرایط که ما مورد تهدید خارجی هم هستیم، حضور من یک دفاع غیر عامل است که ميتواند اتفاق بیفتد و مردم در صحنه باشند.به همین دلیل تصمیم نهایی را شب شنبه که آخرین روز مهلت ثبت نام بود؛ گرفتم، منتها مشروط بود به اینکه رهبری را هم ببینم و نظر موافق ایشان را برای نامزدی در انتخابات بگیرم که در لحظات آخر فقط توانستیم تلفنی تماس بگیریم و چند جملهاي بگوییم.
پس ماجرای آن تلفن دقیقه 90 این بود که از دفتر مقام معظم رهبری با شما تماس گرفتند؟ نه، من تماس گرفتم، من از شب که تصمیم گرفتم در انتخابات نام نویسی کنم، خواستم با ایشان تماس بگیرم که در دسترس نبودند.فردا صبح که به اینجا(محل کارم) آمدم؛ گفتم دفتر ایشان را بگیرند که ميخواهم با آقا صحبت کنم. ایشان یا در درس یا در ملاقات بودند. ظهر که شد به استراحت رفته بودند. عصر آقای حجازی تلفن کرد و گفت: «آقا هنوز خواب هستند و من چه کار کنم؟» من گفتم: «من ميخواهم به وزارت کشور بروم و دیگر فرصت ندرم» ایشان گفت: «پس بروم بیدارشان کنم» من گفتم: «آری» ایشان را بیدار کرده و گفته بودند که فلانی ميخواهد برود اسم نویسی کند و منتظر نظر شماست ایشان گفتند: «در تلفن که نميتوانیم این صحبتها را بکنیم.»
یعنی موافقت ضمنی کردند؟ در این جمله موافقتی هم بود و اگر نميخواستند ميگفتندکه ما مصلحت نميدانیم، من هم نميخواستم آمدنم را به گردن ایشان بیندازم، ميخواستم ببینم ایشان مخالف نباشند.
پس شما تا روز قبل از ثبت نام نتوانستید با مقام معظم رهبری صحبت کنید؟ قبل از آن بارها درباره انتخابات صحبت کرده بودیم و من به ایشان گفته بودم که نميآیم. ولی وقتی با توجه به شرایط تصمیم من عوض شد؛ ميخواستم اول به ایشان اطلاع بدهم، اما آن روز به هر دلیل نشد، گویا خداوند اینگونه جور کرد.
حدس ميزدید که تایید صلاحیت نشوید؟ (بالبخند) اول بعید ميدانستم، ولی کم کم فهمدیم که جدی است.
قبل از اینکه این خبر عمومی شود، حتما به شما اطلاع داده بودند که احتمال عدم تایید صلاحیت تان وجود دارد، آیا قبل از اینکه خبر رسمی عدم تایید صلاحیت شما منتشر شود؛ درخواست با توصیه هایی شد که از نامزدی انصراف بدهید؟ هر دو صورت بود. دو سه روز آخر، کسانی از داخل شورای نگهبان به من اطلاع دادند که یکی از مسوولان امنیتی و معاون هایش آمدند و با اصرار زیاد اجازه یافتند وارد جلسه شدند. البته دیگران مخالفت ميکردند که بنا نیست کسانی از بیرون، به جلسه ما بیایند. چون داریم بحث انتخابات ميکنیم، بعضیها گفتند که فقط آن مسئول بماند و بقیه بیرون بروند که رفتند. آن شخص ماند و گفت که من ميخواهم به شما بگویم که ما از همان روزی که آقای هاشمی نامزد شد، هر صبح و شب دائما داریم افکارسنجی ميکنیم، رای ایشان به سرعت بالا ميرود و تا شب گذشته به 70 درصد رسیده و اگر دو روز دیگر را هم صبر کنید؛ به 90 درصد ميرسد، اگر او بیاید همه رشتههاي این سالهاي ما پنبه ميشود، با این صحبت ها، آنها تکلیف را روشن کردند.
این بحث پشت پرده بود، ولی جناح مقابل در بحث رسانهاي مطرح ميکرد که هاشمی نميآید؛ چون ميداند تایید صلاحیت ميشود و از مردم نه ميگیرد و خاتمی نميآید؛ چون ميداند رد صلاحیت ميشود. این سرمقالهاي بود که کیهان نوشته بود و این خط را ميرفتند که هاشمی به دلیل اینکه ميترسد از مردم نه بگیرد، نميآید. با جوسازی هایی که در آستانه انتخابات ميشد؛ فضا را چگونه ميدیدید؟ من تردیدی نداشتم که اگر بیایم؛ رای دارم. البته تردید داشتم که در مراحل مختلف بگذارند همه چیز به صورت طبیعی پیش برود، ولی من کار خودم را کرده بودم و اگر ميآمدم؛ کافی بود البته وظیفه ام را انجام دادم و به تقاضاهای مردم جواب منفی نداده ام که این مهم بود وقتی که بحثها شروع شد و همین حرفها پیش آمد من گفتم: «ما کار خودمان را ميکنیم و انها کار خودشان را بکنند» هیچ اقدامی نکردم برای اینکه ردصلاحیت نشوم.
شب همان روزی که ميخواستند رد صلاحیت مرا اعلام کنند، شورای نگهبان آقای روحانی را خواسته و به ایشان گفته بودند: اینجا تصمیم گرفته شده که فلانی در انتخابات نباشند و شما بروید با ایشان صحبت کنید تا خودشان نیایند و انصراف بدهند که بی احترامی نشود. گفته بودند: به آقای علی لاریجامی هم گفتیم و بناست ایشان هم فردا برود و با ایشان صحبت کند.
آقای روحانی به من نگفت که انصراف بدهم یا ندهم فقط حرف آنها را زد، گفت: من به آنها گفته ام پس مردم چه ميشوند؟ این مردمی که اینگونه امیدوار شدهاند و در همه کشور ولوله به پا شده این خطرناک است. گفتند: باید آن را به گونهاي دیگر حل کنیم. آقای روحانی به من گفت: شما چه ميکنید؟ گفتم من کنار نميروم، چرا من بروم؟ من اگر کنار بروم، مردم چه ميگویند؟ جواب مردم را چه بگویم؟ بگویم شورای نگهبان این کار را کرد؟ این مثل همان ردصلاحیت است. مردم با آمدن من امید پیدا کردهاند و چرا من روی این شعله افروخته احساس مردم آب بریزم؟
ایشان دلشان نميخواست من کنار بروم و اصراری هم نکرد و فقط پیغام داد. فردا صبح به دفتر آمدم آقای علی لاریجانی آمد در اتاق راه ميرفتیم و حرف هایمان را ميزدیم. ایشان ماجرا را با مقدمات بیشتری گفت و پرسید: الان شما چه ميکنید؟ انتظار است که شما انصراف بدهید تا مشکلی برای کشور پیش نیاید. من گفتم: من اگر انصراف بدهم مشکل بیشتری پیش ميآید به علاوه اینکه به مردم چه بگویم؟ مردم از همه ما بر میگردند. ما مردم را تا اینجا رساندهایم که خودشان را نشان دادند.
تا همین الان خیلی گزارشها از شهرستانها داریم که مردم ستاد زدهاند و دارند کار ميکنند من به این مردم چه بگویم؟ من قبول نميکنم ایشان گفت: اگر رهبری دستور بدهند، باز شما قبول نميکنید و کنار نميروید؟ گفتم: اگر ایشان دستور بدهند کنار ميروم، آقا حقشان است که دستور بدهند و من هم قبول ميکنم. اگر ایشان این راه حل را بپسندند و انجام بدهند، من حرفی ندارم. ایشان گفت: این هم عوارض دارد. من گفتم: من هم این را قبول دارم و توصیه من هم نیست که آقا این کار را بکنند ولی اگر به این نتیجه رسیدند که من نباید بیایم، حتما مصلحتی دارد که ایجاب ميکند این کار را کند.
میخواهیم یک مقدار بیشتر آن روز را مرور کنیم. ما که به عنوان خبرنگار در وزارت کشور بودیم و آن التهاب را در مردم ميدیدیم، مردم ایستاده بودند و خبرهای ضد و نقیض ميآمد که هاشمی ميآید یا هاشمی نميآید یک عده ميگفتند: ما دیدیم حرکت کرده است و یک عده ميگفتند: نیامده است. از فاصله اینجا تا میدان فاطمی که در خیابان ميآمدید و بعد به میدان فاطمی رسیدید، احتمالا مردم را دیدید که اطراف ماشین چه ميکردند و بعد وارد وزارت کشور شدید، راجع به نیم ساعت آخر صحبت بفرمایید؟ خودم اطلاع درستی از آنچه که آنجا گذشت، نداشتم. پاسدارهایم را هم نفرستادم. حتی آنها ميخواستند جلوتر بروند که امنیت را تامین کنند. ولی چون تصمیم نداشتم، اجازه رفتن ندادم.
یکی از شایعات مهم آن روز همین بود که تیم حفاظت آقای هاشمی آمده و مستقر شده است که این خبر مرتبا تکذیب و تایید ميشد. اگر هم رفتند به صورت مخفیانه رفتند. چون من گفتم که نروید و بعدها هم نپرسیدم که رفتند یا نه؟ بنا شد که تا من نگویم کسی نرود. البته کسانی هم بودند که نلفن ميکردند و ميدانستم یک عده مردم در آنجا جمع هستند و شعار ميدهند ولی به این وسعت نميدانستم در کشور چه خبر است و بعدا معلوم شد این حالت انتظار در سراسر کشور بوده که خبر نام نویسی من با پیامک منتقل شده است. وقتی آن شرایط را دیدم برای من یک مقدار تازگی داشت.
یادتان هست که در مسیر به چه چیزی فکر ميکردید؟ (باخنده) فکر ميکردم دارم ميروم که اسم بنویسم.
بعد از ثبت نام شما مانع تراشیها شروع شد در مجلس نامهاي جمع کردند که در واقع به نامه «نه به هاشمی» معروف شد و بعد جوسازیهاي رسانهاي نیز شروع شد. اینها باعث تردید شما در ادامه راه نشد؟ چون گفتید که تصمیم داشتید تا آخر بمانید. این فکر شما را به شک نميانداخت که گویا روند مسایل قرار است به شکل دیگری رقم بخورد؟ (با خنده) بالاخره ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند تا اینگونه شد.
شما فکر ميکنید این رد صلاحیت یا به قول دوستان دیگر، عدم تایید صلاحیت خودتان چه جایگاهی در آینده سیاسی شما خواهد داشت؟جایگاه شما را تقویت کرده یا تضعیف ميکند؟یعنی چه نقشی ميتواند در آینده سیاسی شما ایفا کند؟ طبعا نقش مردمی را تقویت ميکند و ممکن است افرادی در سطوح مختلف جامعه گله مند شوند. من که به میل خودم نیامده بودم، اصرار اقشار مختلف مردم مرا با وجود تصمیم قطعی برای نیامدن مجاب کرد که نام نویسی کنم. عدم تایید صلاحیت من به عنوان شخص من نبود.
عدم تایید صلاحیت برای شما چه طعمی داشت؟موقعی که خبر به شما رسید،چه احساسی داشتید؟ به هر حال شما یکی از شخصیت هایی هستید که نقش سیاسی تان به دوره قبل از انقلاب باز ميگردد. گفتم که من میل نداشتم بیایم و مسوولیت اجرایی را بپذیرم. از سال 76 نميخواستم بیایم.
به هر حال ؛ مهر رد صلاحیت در کارنامه چه حسی در شما ایجاد کرد؟ در شرایط زمانی که اتفاق افتاد؛ یک مهر تاریخی مثبت است.
برای شما خوشایند بود؟ در مجموع مثبت است ولی از نظر من این کاش نميشد.
آیا قبل از ثبت نام
مردم جریان اعتدال را سرکار آوردند و امید دارند، اگر نتوانند به خواستههاي مردم جواب بدهند دوباره آنها برمی گردند. این گروه باید آنقدر روشن عمل کنند که مردم بفهمند ميخواستند کار کنند و نگذاشتند.
دیداری هم با آقای خاتمی داشتید؟ نه،البته آقای خاتمی همیشه به من ميگفت که شما باید بیایید. تقریبا همه به اتفاق ميگفتند و من هم هیچ وقت نپذیرفتم. در این خصوص مشورتی نداشتیم.
اتفاقی که بعد از ردصلاحیت شما افتاد، این بود که فضای خاصی در جامعه حاکم شد. سه احتمال برای واکنش شما مطرح ميشد؛ یکی اینکه شما مثلا قهر کنید، یک احتمال دیگر این بود که شما منفعل شوید و احتمالی که خیلی دور از ذهن بود همین عملکردی که در انتخابات انجام دادید.بعد از اتفاقی که رخ داد در نگاه اول به نظر ميرسید که نامزدی که بتواند رای مردم را جلب کند، باقی نمانده است. چگونه به این تصمیم رسیدید که همچنان فعال بمانید؛ نه قهر کنید، نه منفعل شوید و ایفاگر نقشی فعال در انتخابات و حضور مردم در 24 خرداد داشته باشید؟ همان موقعی که آقای روحانی آمد به من گفت که اینها او را شب خواستهاند و این را گفتهاند پیشنهاد خودش این بود که او کنار برود. من گفتم که اتفاقا به همین دلیل شما بمانید تا اگر مشکلی برای حضور من پیش آمد شما باشید.
وقتی شما ثبت نام کرده بودید، در اخبار ميخواندیم که آقای روحانی آمده و با شما درباره تصمیم انتخاباتی خود رایزنی کرده است. بله احتمالات و شرایط را ميدانستم. بنابراین به ایشان گفتم که شما بمانید. آقای روحانی ميگفت: دیگر معنا ندارد که من هم باشم. من گفتم: شما باید احتیاطا بمانید تا اگر من نبودم، شما باشید.
پس ميتوان نتیجه گیری کرد که برنامه ریزی داشتید؟ نه، همان لحظه پیش آمد. ما برنامه ریزی به آن صورت نداشتیم البته اصرار ما اول به آقای ناطق بود که ایشان بیایند که نپذیرفت. بعد سراغ آقای روحانی رفتیم و ایشان پذیرفت. دراین فاصله هم قبل از اینکه ثبت نام کنم. من به ایشام کمک ميکردم.
باز هم ميخواهیم روی این تصمیم سیاسی بحث کنیم: برخی از منتقدان شما به این جمع بندی رسیدند که هاشمی، سیاستمداری حرفهاي است، قهر نميکندو منفعل نميشود. در دشوارترین شرایط هم تصمیم عقلانی ميگیرد. راجع به این صحبت کنید که بعد از آن ناراحتی یا دلگیری که در بدنه اطرافیان شما و در مردم ایجاد شده بود. چرا فکر کردید که باید همچنان راه را ادامه بدهید و به یک نامزد واحد برسید و در انتخابات فعال باشید؟ چون ناظران بیرونی معتقدند نقش شما و آقای خاتمی در نتیجه انتخابات برجسته بوده است. همینطور بود. من که رسما گفتم به آقای روحانی رای ميدهم و آقای خاتمی هم آقای روحانی را تایید کرد. منتها مشکلی که وجود داشت و آقای خاتمی حل کرد، این بود که اگر آقای عارف و آقای روحانی هر دو ميماندند معلوم بود که نميتوانند پیروز شوند حتی اگر هر دو رای بالایی هم داشته باشند، ولی به پیروزی نميرسیدند. بنابراین آقای خاتمی برای انصراف آقای عارف اقدام کردند. این پیروزی یک جریان فکری در یک انتخابات دموکراتیک است که آقای عارف اعلام کردند. من نیستم و این کار را آقای خاتمی انجام داد.
بعد از رد صلاحیت هم با آقای خاتمی رایزنی داشتید؟ مشخصا یادم نیست، شاید هم تلفنی صحبت کرده باشیم، الان چیزی یادم نیست وضع روشن شده بود که چه ميخواهد بشود. البته منزل ما نزدیک هم است و برای کارهای ضروریاي که داریم، همدیگر را ميبینیم.
آقای هاشمی همانطور که اشاره کردید، پیروزیاي که حاصل شد و آقای روحانی انتخاب شدند. بخش عمده اش مرهون همفکری و تلاش مشترک شما و آقای خاتمی و سایر فعالان سیاسی بود. این پیروزی خیلی با ارزش بود. ولی فکر ميکنم چیزی که با ارزش تر از آن بود کار مشترکی است که برای اولین بار میان افرادی که شاید بتوانیم بگوییم به یک معنا «ناهم جناح» هستند، انجام شد. سابقه نداشته در یک انتخابات سیاسی مثلا شما و آقای خاتمی و بقیه افرادی که در قضیه دخیل هستند. روی یک هدف واحد متمرکز شوند و تلاش مشترکی را انجام بدهند که خروجی نهایی آن به «نامزد واحد» تبدیل شود و پیروزی آن نامزد را به ارمغان آورد. این انتخاب، تجربه خوبی برای کار جمعی بود آیا مصمم هستید که این روش را در آینده هم چه در حوزههاي انتخاباتی و چه در بقیه چالشهاي سیاسی ادامه بدهید؟ به هر حال انسان هر وقت که بخواهد یک کار به این بزرگی را انجام بدهد، باید با دیگران همکاری داشته باشد. الان هر کسی بخواهد نامزد شود، امکانات خودش و آشناییها و هماهنگی هایش را متمرکز ميکند. به طور کلی طبیعی است که اگر کسی هدفی داشته باشد، در جاهای ممکن از همکاریها استفاده ميکند.
خاطرات شما در سال 64 را ميخواندم که قرار بود انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. حتما جملهاي به این مضمون دارید که آقای مهندس بازرگان نامزد شده و گویا شورای نگهبان ایشان را صالح نميداند و بعد نوشتید تبعات خواهد داشت. چنین اتفاقی تقریبا 30 سال بعد برای خودتان افتاد، آیا فکر نميکردید که جلوی این روند را بگیرید. من موافق نبودم آنها رد صلاحیت شوند ميگفتم اینها خطری ندارد، به کسانی که ميگفتند اینها رای ندارند ميگفتم: وقتی مطمئن هستید چرا برای نظام هزینه درست ميکنید؟ چرا این کار را ميکنید؟ اگر همه تفکرات باشند انتخابات را پررنگ ميکنند و چهره انتخابات صحیح تر جلوه ميکند دقیقا یادم نیست ولی شاید به آنجا رسیده بودیم که آقای محتشمی نامهاي به امام نوشته بودند نميدانم مساله نامه چه بود و از کجا آمد و چطور شد. ولی وقتی به آنجا رسید دخالت نکردیم. البته با این کارها مخالف بودیم آیت الله خامنهاي هم مخالف بودند ایشان هم ميگفتند این کار را نکنید.
برخی معتقدند هاشمی تغییر نکرده و جامعه تغییر کرده و برخی معتقدند هاشمی پابه پای جامعه تغییر کرده، یعنی خودش را «به روز» کرده و موضع گیری هایش «به روز» شده و برخی معتقدند هاشمی همان جایی که همیشه ایستاده بود ایستاده ولی تلقی جامعه از آقای هاشمی عوض شده است. یعنی نگاه جامعه واقع بینانه تر شده و ميتواند هاشمی را بهتر ببیند. در سال 84 پوستر تبلیغاتی شما اینگونه به جامعه پیام ميداد که هاشمی جدیدی به عرصه آمده و در سال 92 حتی هاشمی جدیدتری را شاهد بودیم. در عین حالی که در انتخابات زیاد صحبت نکردید، تلقی جامعه از شما این بود که هاشمی جدیدتری را ميبیند. شما تغییر کردید یا نگاه جامعه تغییر کرده است؟ به ویژه که مواضع خیلی متفاوتی از شما ميبینیم. جامعه معمولا برداشت خودش را همیشه بر موضوع منطبق ميکند. برای من دو مساله اصل و مهم است اول مساله اصول، اهداف و آرمانهاي انقلاب است که از روز اول و حتی قبل از اینکه وارد مبارزه شوم، در وجودم بود و با حفظ آنها آمدم و تا الان هم همانها را دارم و ميخواستم همان جور باشد و الان هم همان گونه است. پایبندی به اصول برای من فرقی نکرده اما شرایط به گونهاي هستند که انسان نميتواند بگوید 10 سال دیگر مثل امروز خواهد بود. اقتضائات هر زمان تفاوت هایی دارد که باید به آنها توجه شود.
می توانید تفاوت هایی که ميفرمایید؛ بگویید چه چیزهایی هستند؟ مثلا شرایطی را که هشت سال پیش وجود داشت قبول نداشتم و تمام این هشت سال را مسیر انحرافی ميدانستم که یادگاری من مانده است اینها هنوز هم در جلسات خصوصی شان ميگویند که فلانی این لقب را به ما داده است. خودشان هم به خودشان ميگویند جریان انحرافی، یکی در اوین به دیگری گفته بود که شما جنبش سبز هستید و ما جریان انحرافی هستیم.
بعضیها اینگونه ميگویند و بعضیها هم طعنه ميزنند. می خواهم بگویم که این برچسب چنان به آنها چسبیده که خودشان هم باور دارند. از اینگونه تعابیر خاطرات خوبی داریم. اوایل انقلاب بعضی از خانوادهها که از متمکنین بودند و مورد تعرض قرار گرفته بودند پیش ما ميآمدند و ميگفتند که شما به فکر ما مستکبرین هم باشید(باخنده) به هر حال شرایط فرق ميکند اولا تصمیم داشتم که وارد انتخابات ریاست جمهوری نشوم، چون داشتم در مجمع کار ميکردم که نوشتن سیاستهاي کلی اساسی تر از کار اجرایی است.
البته اجرا نميشد. ولی ما باید کار خود را انجان ميدادیم سیاستها تدوین و از سوی رهبری تایید شده و یک روز عملی ميشوند. از طرف دیگر نامزدها را هم ميشناختم با رهبری هم صحبت کرده بودم نگران بودم چون بعضی از افراد و جریانهاي حامی آنها را ميشناختم و ميدانستم که اگر دستشان برسد از قامت انقلاب ميتراشند. ميدانستیم از اوایل با انقلاب و امام زاویه داشتند. انتخاب آنها شکست انقلابیون اصیل بود و کارهای شان بر نگرانیها ميافزود. در بین نامزدها کسانی بودند که ما قبول داشتیم ولی ميدانستیم در آن شرایط رای نميآورند. به همین خاطر وارد انتخابات شدم. این شرایط با تصمیم قبلی که دیگر برنمی گردم سازگار بود. این دفعه هم امیدی نداشتم که کسی بتواند نظر مردم را جلب کند. بنا هم نداشتم که بیایم. ولی وقتی دیدم مردم اینگونه هستند و رهبری هم حماسه سیاسی را اعلام کردند، با خودم گفتم اگر ميخواهم به مردم و آقا خدمت کنم، باید بیایم، عوض شدن من نبود، اتخاذ تصمیم عاقلانه بر اساس شرایط جدید بود.
می گویند آقای هاشمی در گذشته بیشتر به عنوان مرد حکومت صحبت ميکرد و اخیرا از جانب مردم صحبت ميکند... من در مواضعم تغییری نميبینم و بستگی به شرایط زمانی دارد. البته کسانی حرفها را ميزدند که در طول هشت سال گذشته، اولا خودشان را تمامیت نظام ميدانستند و فکر ميکردند صحبت کردن از مردم پشت کردن به نظام است. در تمام این سالها بر اساس شناختی که از قبل بین من و رهبری حاکم بود، صحبت ميکردم و مسائل را ميگفتم افکار همدیگر را ميدانیم ولی با دولتی که سرکار بود و کارهایی که بخش هایی از قوای دیگر و بعضی از نهادها ميکردند مخالف بودم و نميتوانستم کارهایشان را تایید کنم چون تایید نميکردم ميگفتند هاشمی طرف مردم را ميگیرد. گویا خودشان ميدانستند که دارند بر خلاف مردم حومت ميکنند البته همیشه نظر مردم برای من اصل بود و خواهد بود.
شاید چون مردم حرف نميزدند شما به گونهاي صدای آنها بودید؟ نه، مردم حرفهاي خود را ميزدند که حرف نهایی آنها در انتخابات بود شرایط فرق ميکرد این درست نیست که تصمیمات متفاوت در شرایط مختلف را حمل بر تغییر فرد بدانیم.
چندی قبل فرموده بودید که اوایل انقلاب اتفاقاتی افتاد که باعث شد بعضیها برنجند. این جمله برای من خیلی جالب بود. گویا دارید تاریخ انقلاب را باخوانی ميکنید. گویا در موضع گیریها از منتقدان هم دفاع ميکنید. همیشه از منتقدانی که انتقادات سازنده قانونی داشتند حمایت ميکردم. چون معتقد بودم که منتقد باید حرفش را بزند. در تمام این سی و چند سال دچار یک جریان افراطی بودیم که همیشه از انها صدمه خورده ایم. در دهه اول یک نوع افراطی گری بود که بعضیها رنجیدند چند سال بعد از جنگ دوباره شروع کردند در دوره اصلاح طلبان هم افراطیون خاصی ظهور کردند که به خیلی از مسایل آسیب رساندند. حتی اصلاحطلبان را از کار انداختند در دوره گذشته که افراطیون راست همه چیز را خراب کردند.
الان ساکت شدند. این سکوتشان چه معنایی دارد؟ چه بگویند؟! ميدانند با این اسناد و مدارکی که به دست آمده نميتوانند منکر شوند یا مثل سابق افکار عمومی را فریب بدهند. ميدانند وقتی که توفان مردمی بلند شد باید سرخود را پایین نگه دارند تا باد کلاهشان را نبرد.
فکر ميکنید بازگشت دوباره این طیف خطری را متوجه جامعه و انقلاب ميکند؟ برای عدم بازگشت آنها چه کارهایی باید انجام داد؟ الان فسادهای مالی آن فاش و در جامعه پخش و منتشر شد. ولی چند سال دیگر حافظه تاریخی جامعه برای عدم بازگشت آنها کمرنگ ميشود. اگر جریانی که دولت را در دست دارد، خوب عمل نکند این احتمال وجود دارد.
یعنی خطر همیشه وجود دارد؟ بله، مردم جریان اعتدال را سرکار آوردند و امید دارند، اگر نتوانند به خواستههاي مردم جواب بدهند دوباره آنها برمی گردند. این گروه باید آنقدر روشن عمل کنند که مردم بفهمند ميخواستند کار کنند و نگذاشتند.
شایعاتی هست که شما از سرعت عملکرد دولتیها راضی نیستند. در سیاست خارجی خیلی خوب عمل کردند و در مواجهه با آنها هم خیلی مردانه ميایستند در چینش دولت هم خوب عمل کردند، در بعضی از کارها انتظاراتی داشتم، ولی دولت یک جمع است و شوراهای مختلفی در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دارد و باید بر اساس نظرات جمع عمل کنند که چنین ميکنند ممکن بود اگر من بودم به گونهاي دیگر عمل ميکردم، ولی این حق آنان ایت که بر اساس تفکرات خود عمل کنند.
مصداقی هست که ميتوانستند بهتر عمل کنند. مثلا من اگر بودم، برای سبد کالا اینگونه عمل نميکردم.
الان واژه «اعتدال» وارد ادبیات سیاسی کشور و حتی وارد مسایل اجرایی کشور شده، شما فکر ميکنید چه عملکردی از جانب اعتدالیون ميتواند به این تفکر ضربه بزند؟ اولین چیزی که ميتواند ضربه بزند این است که مقتضیات اعتدال را ندیده بگیرند بالاخره اعتدال، مفهوم مشخصات و در عمل بروزاتی دارد که اگر انجام نشود، خیلی ضربه ميزند. دومین مورد کارهای اجرایی و انتظارات مردم است که اگر برای مشکلات مردم اقدام نشود، حتی اگر اعتدال را قبول داشته باشند از حرفها خسته ميشوند چون دنبال نتیجه هستند. الان انتقادی که گاهی نسبت به دولت شنیده ميشود. این است که در مواردی دولتمردان تحت عنوان اعتدالگرایی، ملاحظه کاری ميکنند. یعنی در بعضی از حوزهها به خاطر پرهیز از درگیریها و رسیدن به بحثهاي اولویت دار مثل مسایل هستهای، نوعی عقب نشینی و کوتاه آمدن را ميبینیم.
البته مردم شرایط را درک ميکنند؛ ولی چنین اتفاقاتی هم هست. اگر این رویه ادامه پیدا کند. همان نکتهاي که فرمودید که اعتدال هم الزاماتی دارد. اتفاق ميافتد. در واقع، باید به الزامات اعتدال پایبند بود. مخالفان دولت؛ مخصوصا افراطیها این حرفها را ميزنند که مورد قبول اکثریت جامعه نیست. چون اعتدال را یک منطق قرآنی ميدانند، یک وقت هم منظور، موضع گیری هاست که آن هم باید عاقلانه باشد. این یک اصل اسلامی معاشرتی در موضع گیری هاست. اگر منظور در عمل باشد، باید به منطق آن توجه شود که این کار با مقدماتی انجام شود. ولی اگر فرصت را از دست ميدهد، نباید به آن توجه کنیم. اقدامات باید در چارچوبی باشد که به مردم وعده دادیم، چون وعدهها خلاف شرع، قانون اساسی و عرف نبود.
تفاوت «رییسجمهور سابق» بودن در دوره آقایان احمدی نژاد و روحانی چیست؟ در هر دوره هم راحتی خیال و هم نگرانی هایی هست. البته نگرانیهاي الان با خون دل خوردنهاي آن دوره فرق ميکند. در دولت گذشته نگرانی من این بود که دارد به انقلاب، کشور، مردم، اسلام، امام زمان(عج)، رهبری و مقدسات آسیب ميرسد که خون دل ميخوردم. البته در آن شرایط نميتوانستیم کاری کنیم. در این شرایط نگرانی من طولانی شدن رسیدگی به مشکلات مردم است. تفاوت این دو دوره، مصداق آن شعر معروف است که «تفاوت از زمین تا آسمان است» خیلی ممنون که حوصله کردید و به سوالات ما جواب دادید. موفق باشید.
نظرات شما عزیزان:
|